@ordii26 Profile picture

فا.

@ordii26

همه‌ی ماجرای من این است که در رویای یک گیاه غوطه‌ورم. در جست‌وجوی کلمه‌ها_سودایی باران_جنون درخت بودگی.

Similar User
Neg Neg photo

@NegNeg_nm

ریزه photo

@Riizemo

مـــــ🌛 سارای 🌜ــــاه زرد photo

@SaraY_AM1

اَرِشیــــــــــــــــن🧟‍♀ photo

@AreShiiN

تی‌تی/باس‌ لیدی photo

@titiiiplus

گیله مرد تاسیان شد photo

@ali46damashi

الی ناز photo

@ElnazSeif

یارِ جفا کردهء پیوند بریده photo

@_bibliophil_

ماریـسـْمـولوژیک:): photo

@__shaayad_mrll

پریسایی که بستنی دوست داشت photo

@paryysaazad

سیبِ زمینی 🤺(NY) photo

@sef_zamini

مریمونه photo

@maryamoone

بابای آیدا photo

@Mehdikooshki57

پری سا استم photo

@noshineh

گل دختر💙🌸🥀 photo

@sarai_1379

و [چایی] می‌ماند. زمانی که هیچ‌کس را کنار خود نمی‌یابی.


فا. Reposted

چون به امید نیکی بودم، بدی آمد، و آن‌گاه که برای نور' انتظار کشیدم، تاریکی سر رسید! —عهد عتیق - ت هزاره —ایوب - ۳۰:۲۶


میز مطالعه در گوشه‌ی اتاق به خانهٔ حقیقی‌ام تبدیل شد-جایی برای فرار از گرفتاری‌های جهان خارج.

Tweet Image 1

«اکنون یکی نفرین‌شده‌ام. از میهن بیزارم. مرا خوابی مستانه بر ساحل دریا بهترین است.»


چشمهایش را وقتی از بوسه‌ها می‌گفت بسته بود.


فا. Reposted

من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچ‌کس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است. آنجا آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است. یک بهشت - یا شاید جهنم … مسکوب


برای کسی که به‌خاطر عشق به انسان از آسمانِ بلند به زمین پَست فرو افتاد چه رنجی دل‌‌آزارتر از آن‌که در کرانهٔ جهان دور از انسانی که محبوب اوست، زمین‌گیر شود و "هرگز آوای آدمی‌زادی را نشنود؟" سخت‌تر از دندان‌های پولادین زنجیر، تنهایی است. •از مقدمه شاهرخ مسکوب بر پرومته در زنجیر.


تو مرا می‌خوانی و من در تو جاری می‌شوم.


رویاپردازی بالانشینی؛ روی یک درخت سیب، در شاخه‌های بالایی برای خودش جایی درست کرده بود و در آنجا مطالعه می‌کرد؛ یک اتاق مطالعه‌ی سبز.


در راه بازگشت به درّه‌ای که آدمیان در آن زندگی می‌کنند.


خیالات من اندیشه‌های بی‌تعلقی هستند که‌ با آوای مادرانهٔ بارانی که به شیشه می‌خورد، در من بیدار می‌شوند.


شادی رقصیدن برای او کفایت نمی‌کند، «پا...هرگز بال نمی‌شود.»


از درون قلب‌هایمان که دریچه‌هایش را گشوده‌ایم خدایی عبور می‌کند با بال‌هایی بر پاشنه‌هایش... _ریلکه


«هرگز عاشق کسی نشده‌ام، الّا آنکه بدو بال بخشیده باشم.»


جمعه؛ سروپژیا گل داده. راستی گل‌هایی که به [صبحگاه] روزهای تعطیل می‌شکفت، آیا این [هم] غم خداست؟

Tweet Image 1
Tweet Image 2

صدایِ کتاب خوندنش مجابم کرد به نخوابیدن. به دوباره چایی دم کردن.


«برای کسانی که سرمست خواب هستند و از رویاها به شعف می‌آیند، خدواند شب را آفریده تا مفسر روز باشد.»


فا. Reposted

دیگر برای رجوع مجدد راهی نمانده من مثل باد با برگ‌های باغ شما قهرم من با بهار باغ شما قهرم من در نگاه قوم شما گیجم…! #هوشنگ_چالنگی 📷#بندر_انزلی ۱۳۹۶

Tweet Image 1

گاهی هم در روزهای بارانی آدم دلش می‌خواهد به گوشه‌ای برود که هیچ‌کس او را نبیند. یک جور میل و آرزو به گم‌شدن به ترک دنیا روح آدم را شکنجه می‌کند.


فا. Reposted

خدا براى آفرينش انسان چهل روز بر خاک آدم باران اندوه بارانيد و یک ساعت باران شادى.


Loading...

Something went wrong.


Something went wrong.